خانه
تماس
دکلمه
شعر
روز نوشت

 


نور
زندگی
زنده به گور
آزادی
شکست
شعر بی فعل
کتاب تازه ای باید
غریبان چمن
باران
بی خواب
تشنه سلام
جوی وجیحون
خاکستر
پیام
ساحل
تنهایی
نقاش
آشنا
ستاره
نیاز
برف عمر
مجنون
بی مرکب
بس کن
دعا
و هنوز
نوروز
راز غم
آرزو
افسانه
نجوا
همره
باغبان
باران خاطرات
غرق جا وید
نیاز
اذان عشق
راز
پند
قلم

 

 

 

 

 


" زنده به گور"

درون محبسی خاموش
در آن جایی که حتا سایه بر دیواردر رنج است
در آن جایی که حتا " آه " در بند است
در آن وحشت سرای
ــ زندگان را گور
:زند فریاد از دل، شاعری تن خسته و رنجور
کلاغان را کجا مردم گرفتار قفس سازند "
" که هر چه میکشد بلبل زآوازخوش خویش است