خانه
تماس
دکلمه
شعر
روز نوشت

 


نور
زندگی
زنده به گور
آزادی
شکست
شعر بی فعل
کتاب تازه ای باید
غریبان چمن
باران
بی خواب
تشنه سلام
جوی وجیحون
خاکستر
پیام
ساحل
تنهایی
نقاش
آشنا
ستاره
نیاز
برف عمر
مجنون
بی مرکب
بس کن
دعا
و هنوز
نوروز
راز غم
آرزو
افسانه
نجوا
همره
باغبان
باران خاطرات
غرق جا وید
نیاز
اذان عشق
راز
پند
قلم

 

 

 

 


 

" و هنوز "


این دل غم زده درآه و فغانست هنوز
بی سر و پا ز پی اش جامه درانست هنوز

بوی گل آمد و نوروز رسید آخر کار
گل من لیک نه اینجا که نهان ست هنوز

گرچه رفت از دل او یاد من خسته زخویش
مهر بی حاصل او لیک به جانست هنوز

مردم چشم من از بهر غم نرگس دوست
بوده گریان و کنون نیز همانست هنوز

پس بیایید ونقابش به کناری بزنید
که دلم بهر دو چشمش نگرانست هنوز

ساقی ام گفت که درمان کنم این درد ترا
تلخی آن می نابش به دهانست هنوز

گرچه افتاد ز پا بلبل و شاعر زسرود
بوی عطر گل و حرفش به جهانست هنوز