خانه
تماس
دکلمه
شعر
روز نوشت

 


نور
زندگی
زنده به گور
آزادی
شکست
شعر بی فعل
کتاب تازه ای باید
غریبان چمن
باران
بی خواب
تشنه سلام
جوی وجیحون
خاکستر
پیام
ساحل
تنهایی
نقاش
آشنا
ستاره
نیاز
برف عمر
مجنون
بی مرکب
بس کن
دعا
و هنوز
نوروز
راز غم
آرزو
افسانه
نجوا
همره
باغبان
باران خاطرات
غرق جا وید
نیاز
اذان عشق
راز
پند
قلم

 

 

 

 


 

" ستاره "


ستاره ای جان گرفت
ستاره ای به پاکی شبنم
به درخشندگی امید
.به لطافت احساس

و من درکوچه پس کوچه های شب
به جستجوی آن
با نردبانی به دست
.به بلندای عشق

تا به کی براین نور زنم چنگ
وتهی یابم دست خویش

بخت من آن است شاید
که عاشق نورباشم
نه کبوتری درقفس
نه گلی درگلدان
.ونه انگوری برتاک

درخیابان های احساس
با تکه نانی وپنیری
آیینه ای شکسته وبی زنگار
منم رهسپار نور امید
.با پای تهی ودستانی پرازشقایق

وه چه غم انگیزاست آسمان بی ستاره
ومن آنم
.که آسمان بی ستاره راهرگز نخواهد دید