" بی مرکب "
ما سوی جانان می رویم، با چشم گریان می رویم
از راه دوری آمدیم و بهر درمان می رویم
از راه دوری آمدیم تا زخم ما مرهم نهد
وز ترس این بدطینتان از راه پنهان میرویم
دیگررقیبان سوی او مرکب برانند تند و تیز
ما بس که گریان می رویم ، افتان وخیزان می رویم
آنان زر و گوهر به دست ، ما با دلی خونین به کف
آنان پی کامند و ما از بهر درمان میرویم
آنان همه با منصبند، با مسند وبا قدرتند
آنان زرافشانند و ما بی خان و بی مان می رویم
گفتا که راهی اینچنین را باید ازجان توشه ای
گفتم میاندیش ازخطرچون سوی ایران میرویم
|