خانه
تماس
دکلمه
شعر
روز نوشت

 


نور
زندگی
زنده به گور
آزادی
شکست
شعر بی فعل
کتاب تازه ای باید
غریبان چمن
باران
بی خواب
تشنه سلام
جوی وجیحون
خاکستر
پیام
ساحل
تنهایی
نقاش
آشنا
ستاره
نیاز
برف عمر
مجنون
بی مرکب
بس کن
دعا
و هنوز
نوروز
راز غم
آرزو
افسانه
نجوا
همره
باغبان
باران خاطرات
غرق جا وید
نیاز
اذان عشق
راز
پند
قلم

 

 

 

 



" باران "


!گوش کن
ناودان ها همه آوازکنان
با لبان تر باران امروز
که زمین با چمن سبز ملبس شده است
جای لب های من خسته در این صبح مه آلود بهار
نام زیبای ترا می خوانند
ونسیمی که نوازد تن گل های بهار
نی زنان سرخوش و شاد
می دود بر تن دشت

و صدای سم اسبی که ازاین کوچه گذشت
دف آهنگ تو گشت

ومن از عشق تو شرمنده تراز یائسه ابری که شقایق با شوق
می کشد با لب خشک
انتظارش به بهار
می روم بی تو دراین کوچه با ابر زمین گیرعجین
خسته ازدیشب بی هوده دراز

شود آیا که ترا بینم باز؟
شود آیا که ترا بویم باز؟