" باران "
!گوش کن
ناودان ها همه آوازکنان
با لبان تر باران امروز
که زمین با چمن سبز ملبس شده است
جای لب های من خسته در این صبح مه آلود بهار
نام زیبای ترا می خوانند
ونسیمی که نوازد تن گل های بهار
نی زنان سرخوش و شاد
می دود بر تن دشت
و صدای سم اسبی که ازاین کوچه گذشت
دف آهنگ تو گشت
ومن از عشق تو شرمنده تراز یائسه ابری که شقایق با شوق
می کشد با لب خشک
انتظارش به بهار
می روم بی تو دراین کوچه با ابر زمین گیرعجین
خسته ازدیشب بی هوده دراز
شود آیا که ترا بینم باز؟
شود آیا که ترا بویم باز؟
|